عطاءالله آموزیان، دانش آموخته دکترای تاریخ

در حضور سخن سرای والا وفاخر، شمس الدین محمد حافظ. غزل ش ۴

غزل:

 

صبا به لطف بگوآن غزال رعنا را/ که سر بکوه وبیابان تو داده ای ما را

 

 

شکر فروش که عمرش دراز باد چرا/ تفقدی نکند طوطی شکرخا را

 

غرور حسنت اجازت مگر نداد ای گل /که پرسشی نکند عندلیب شیدا را

 

به خلق ولطف توان کرد صید اهل نظر / به بنده ودام نگیرند مرغ دانا را

 

ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست/ سهی قدان سیه چشم ماه سیما را

 

چو با حبیب نشینی وباده پیمایی/به یاد دار محبان باده پیما را

 

جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب /که وضع مهر ووفانیست روی زیبا را

 

 

در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ/ سرود زهره به رقص آورد مسیحارا.

 

 

*-شرح غزل:

 

۱-صبا: بادی است که صبح در وقت طلوع افتاد از مشرق میوزد (حواشی غنی، ص ۹۶)

تهانوی مینویسد : بادی که از طرف مشرق میآید در فصل بهار به وقت صبح میوزد. بادی لطیف وخنک است. نسیمی خوش دارد وگلها از آن بشکفد وعاشقان راز با او گویند ودر اصطلاح

عبدالرزاق کاشی صبا نفحات رحمانیه است. (کشاف اصطلاحات الفنون)

شاید در دیوان هیچیک از شعرای فارسی زبان به اندازه دیوان حافظ هوای خوش وباد خوش نسیم ونسیم عطر گردان وصبا وباد صبا آمد ورفت نداشته باشد. باد صبا یکی از قهرمانان وموجودات شعری فعال در دیوان حافظ است.

 

صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست.

 

سحر بلبل حکایت با صبا کرد.

صبا وقت سحر بویی ززلف یار میاورد.

 

نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد.

 

سحر باد میگفتم حدیث آرزومندی.

 

حافظ از نسیم مصلا نیز همواره به نیکی وآرزومندی یاد میکند.

 

نمیدهند اجازت مرا به سیر وسفر/ نسیم باد مصلا وآب رکنآباد.

 

از منظر حافظ صبا عطر آشنای گیسو ونکهت یار غایب را به مشام عاشق مهجور میرساند.

 

۲-سر به دادن.

 

یعنی یله ورها کردن. آواره کردن. مرا به سرکوه بیابان بردن.

هنوز در قزوین بجای رها کردن ونظایر آن سردادن به کار میرود.

 

۳-طوطی.

 

نام تیره ای از پرندگان مشتمل بر ۳۱۵ جنس از مرغان رنگارنگ منطقه استوایی با خصوصیات ویژه خود هستند. گویا یکی از خوراکیهای مطلوب طوطی قند یا شکر است. صفت شکر شکن وشکرخا برای او از این جهت است. به این صفت او همراه با دوصفت دیگر یعنی مظهر فصاحت یا تقلید واطاعت بی اراده بودن در شعر حافظ اشاره شده است.

 

*-مراد از شکرخایی در این غزل مراد از طوطی خود شاعرست ومراد از شکر فروش یار اوست.

 

الا ای طوطی گویای اسرار، مبادا خالیت شکر زمنقار.

 

*-فصاحت.

شکر شکن شوند همه طوطیان هند زین قند پارسی که بنگاله میرود.

 

*-تقلید واطاعت بی اراده.

در پس آیینه طوطی صفتم داشته اند /آنچه استاد ازل گفت بگو میگویم.

 

فصاحت طوطی از دیرباز در ادبیات فارسی مطرح بوده است.

 

سلمان ساوجی میگوید:

شاها منم به مدح تو آن طوطی فصیح.

 

*-مگر. مگر در اینجا سوالی نیست، وافاده احتمال وتردید نمیکند. بلکه افاده قطع ویقین میکند وبرابر است با اصطلاح “این است وجز این نیست.”

 

ابوالفضل بیهقی مینویسد: کوتوال گفت حرم وخزاءن به قلعتهای استوار نهادن مگر صوابتر از آنکه به صحرای هندوستان بردن. (تاریخ بیهقی، ص ۸۹۸)

 

 

۴-باده پیما.

 

باد پیمودن ،نظیر خشت بر دریا زدن ونقش بر آب زدن، کنایه از عمل بیهوده وعبث است. باد پیما یعنی باد بدست، انکه محروم وبرکنار و حسرت زده است.

 

صد باد صبا اینجا با سلسله میرقصند/اینست حریف ای دل تا باد نپیمایی.

 

سعدی علیه الرحمه:

 

بسوی زلف تو با باد عیشها دارم /اگر چه عیب کنندم که باد پیماءیست. (کلیات، ص ۴۵۳)

 

۵-قدر وقدر.

 

قدر به معنای مقدار واندازه ومیزان همواره به فتح اول ودوم به کار رفته است.

 

غالبا این قدرم عقل وکفایت باشد.

 

این قدر هست که بانگ جرسی میآید.

 

این قدر هست که تغییر قضا نتوان کرد.

 

۶-وضع مهر ووفا.

 

در بعضی نسخ از جمله انجوی بجای یک “وضع مهر ووفا” خال مهر ووفا. آمده است که درست نیست. این خوانش را از آن روی پذیرفته اند که معنای وضع را درست نیافته اند. یعنی در سرشت زیبایی، وفاداری وضع نشده، یعنی آفریده نشده. یک معنای دیگر هم که برای وضع میتوان قاءل شدن، یعنی سزاوار، مناسب در خور.

 

۷- زهره.

 

زهره رب النوع طرب است. (فرهنگ نوادر لغات، تالیف فروزانفر)

اگرچه در عربی به ضم اول وفتح ثانی صحیح است.

 

در فرهنگ اصطلاحات نجومی آمده است:”

 

زهره از سیاره های منظومه شمسی است. مدار آن بین عطارد وزمین است. از این اختر در زبان فارسی به نامهای ناهید وبیدخت یاد شده است. آناهیتا شکل دیگر ناهید وآناهید فارسی وپهلوی به معنی پاک وبی عیب از فرشتگان نگهبان آب است.

زهره در اساطیر یونانی آفرودیت ونزد رومیان ونوس یا همان الهه عشق است. اما پاکی ومعصومیت آناهیتای ایرانی را نداشته است. (فرهنگ اصطلاحات نجومی، صص ۳۴۸-۳۴۴)

 

 

۸-مسیحا.

 

شادروان دکتر قاسم غنی گوید :” الف مسیحا از کجا آمده؟ در عربی مسیح است. این الف از اعراب مسیحی بین النهرین قبل از اسلام است. در زبان سریانی مسیح را مسیحا میگویند. این واژه را ایرانیان قبل از اسلام از سریانیهای بین النهرین گرفته اند. (حواشی غنی، ص ۵۳)

 

مراد از درآسمان اشاره به این است که مسیح ع به اراده الهی به آسمان عروج کرده است.

 

بهرحال آنچه در تفسیر این غزل بیان شد دلیل بر آن است که عجب نیست اگر شعر حافظ زهره را چنان سرمستانه به سرود وادارد که از طربناکی آن حتی مسیحا که مظهر متانت وپارسایی است به وجد وشوق آید.

 

تا مجال وفرصتی دیگر در حضور حضرت حافظ. انشاءالله

61