جستارهایی در باره اندیشه سیاسی حافظ با تاکید بر تاریخ اندیشه در ایران
هدف نوشتار حاضر عرضه “شمه ای از اندیشه سیاسی” حافظ است. بررسی وتحلیلی بر اساس اشعار حافظ بعنوان یکی از بزرگترین مفاخر ادبی ایران در قرن ۸ ق ودر دیوان وی (۷۹۴-۷۲۴ق) واینکه آیا وی دارای اندیشه سیاسی به معنای کلاسیک بوده است.؟
از سوی دیگر خرافه ی حکومت وسیاست از یکسو، امر سیاسی از سوی دیگر ومترادف دانستن آن در دنیا وبویژه ایران یکی از موانع فهم درست نسبت به از امر سیاسی وبطور کلی موضوع اندیشه سیاسی بطور اخص است. حکومت وساختارهای حکومتی همیشه و همه جا جزو اسلوب وآداب وابزار سیاست است وسیاست بعنوان یکی از عرصه های فعالیت آدمی در یک سامان جمعی یکی از شاکله های امر سیاسی است. این دوخرافه باعث شده است که گفته شود چون حافظ از حکومت ننوشته پس او فاقد اندیشه سیاسی است. واقعیت این است که امر سیاسی مقوله ای است که با وضع بشر بویژه تجمع بشری عجین است وهرکس که دغدغه وضع بشر دارد، خواه با بیان شعری، نوشتاری، مقاله ای، به این دغدغه پرداخته باشد قطعا از خود یک اندیشه سیاسی بجا گذاشته است.
در مورد حافظ باید بر سه مفهوم “جهان، دنیا، عالم” در غزلهای وی توجه خاص نشان داد وبین این سه مفهوم وتحلیل آن، نکات مهمی از اندیشه سیاسی حافظ را استنباط نمود. از این سه مفهوم “عالم” مقوله ای بالاخص سیاسی ودر قلب مقوله ی امر سیاسی وسامان دهنده تجمع انسانی ودر طول تاریخ بوده ودر آینده نیز خواهد بود.
هر یک از این مفاهیم به مقوله ای اشاره دارد.
“جهان وکار جهان جمله هیچ در هیچ است / هزاربار، من این نکته کرده ام به تحقیق. (غزل ۲۹۸ ص ۱)یا این بیت:
شراب تلخ میخواهم که مرد افکن بود زورش/ که تا یکدم بیاسایم، زدنیا وشر وشورش. (غزل ۱/۲۷۸)
یا این بیت : رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار /کار ملک است این، که تدبیر وتامل بایدش. (غزل ۳/۲۷۶)
اما در باره واژه جهان، گویا واژه جهان دگرگون شده ی واژه کیهان در زبان پهلوی است ومنظور از آن کلیت وجود است. به نظر این واژه نه موضعی مثبت ونه منفی القا میکند. بلکه با توجه به پندار، گفتار، کردار آدمی زادگان وچگونگی مواجهه ومدیریت، آن معنایی خاص به آن میدهند. وقتی آدمی با طبیعت به احترام رفتار کند، جهان گلستانی خواهد بود که ابرو باد ومه، خورشید وفلک، آنرا در اختیار وخدمت ادمی قرار میدهد. از این رو حافظ از یکسو از آن با ” گلستان جهان” یاد میکند.
“گلعذاری زگلستان جهان مارا بس/زین چمن سایه آن سروروان مارا بس (غزل، ۱/۲۶۸).
البته آنرا برای انسان وانسانیت خیلی مهم نمیداند. آنرا جایی میداند که میتواند به عرصه عیش ونوش واگر از مفهوم اساسی در ایران باستان کمک بگیریم، میتوان در آن “نشاط” داشت.
حافظ به حق قرآن، کزشید وزرق باز آی/باشد که گوی عیشی در این جهان توان زد. (غزل ۱۰،۱۵۴) والبته جهان سختی وسست، قبض وبسط، فراز ونشیب دارد.
خواهی که سخت وسست جهان بر تو بگذرد /بگذر از عهد سست وسخنهای سخت خویش. (غزل، ۵/۲۹۱)
جهان هم غم دارد وهم شادی، اما انسان خردورز میداند که اینها مقولاتی گذار هستند.
حافظ چون غم وشادی جهان درگذر است / بهتر آن است که من خاطر خود خوش دارم (غزل ۷/۳۲۶)
در یک کلام، جهان چون غنچه ی فرو بسته ای است واما اینکه گل باز شده، چه شکلی ممکن است بخود بگیرد بعدا معلوم میشود، که باز هم به هنر آدمی زادگان متکی است.
چو غنچه گر چه فرو بستگیست کار جهان /تو همچو باد بهاری گره گشا میباش (غزل، ۵/۲۷۴)
ممکن است آدمی قادر نباشد گل برآمده از غنچه جهان راکاملا شکل دهد اما تا حد زیادی در جهتی که گل باز میشود حق واراده ی دخل وتصرف دارد. از این رو جهان برساخته ی، انسانی در روی زمین وعرصه زندگی آدمی از دید حافظ دو جلوه دارد :
وی یکی را با واژه “دنیا” القا میکند که جهانی کمی وپژواک دنیای فیزیکی حیات آدمی در زمین است.
دوم آنکه آدمی با عقلانیت ابزاری یا به تعبیر لاتینی، اینسترو منتالیزم وتحصلی واثباتی در این دنیا به جهانگیری وجهانداری میپردازد.
لذا مراد از این جهان جنبه مادی وصرف حیات فردی وجمعی ادمیان در روی زمین است. از جمله، روستا، شهر، یا ساختارهای تولید وتوزیع مواد وکالاهای گوناگون که عمدتا تحت سه مقوله “سیاست، اقتصاد واجتماع از آن صبحت میشود” حافظ بطور نمادین آنها را “بی وفا، مکاره، غمباره، وپرشر وشور” توصیف کرده است به این ابیات توجه کنید.
“از ره مرو به عشوی دنیا که این عجوز/مکاره مینشیند ومحتاله میرود.
( غزل ۶،۲۲۵)
یا این بیت : بر در ارباب بی مروت دنیا /چند نشینی که خواجه کی به در آید. (غزل، ۴،۲۳۲)
یا این بیت :
زنهار تا توانی اهل نظر میازار /دنیا وفا ندارد، ای نور هردو دیده. (غزل، ۷/۴۲۵)
جلوه دیگر از جهان که انسان تا حدی ” غنچه ی فروبسته” ی آنرا قادر است بگشاید، عرصه وساحتی است که حافظ با واژه” عالم” آنرا القا میکند که یاد آور جهان “عمل” در بنای اندیشگی “هانا آرنت است. (۱۹۸۵م). یعنی بسیار شبیه بحث آرنت. منظور حافظ از آن عرصه و میدان بازیگری انسانی است که فی الواقع نه هدف که غایت همان فعالیتهای سه عرصه ی سیاست، اقتصاد واجتماع است. این جنبه از جهان بر ساخته آدمی، سپهر کیفی زندگی آدمی روی زمین در همه وقت وهمه جا با سه عرصه “علم وهنر، دین وفرهنگ ومیراث وتاریخ”. حافظ بادیدی مثبت وقدرشناس به چنین عالمی مینگرد. به بیان دیگر، این جهان عالمی است کیفی که آدمیان با خرد ورزی در میان خود میسازند تا انسانیت وآدمی زادگیشان تجلی پیدا کند.
حافظ میفرماید : دور مجنون گذشت ونوبت ماست /هرکسی این پنج روزه نوبت اوست. (غزل۱/۵۶)
آدمی زاده ای که جنبه ی انسان بودن خودرا تحویل گرفته است ودر ۵ روزه نوبت خویش، تفکر، ابتکار، تاسیس میکند. شاید بتوان این بیت حافظ را به عقل جهانداری تعبیر نمود.
حافظ میفرماید :
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق/ثبت است بر جریده عالم دوام ما(غزل،۳/۱۱)
سه بیت مهم حافظ الگویی برای تحلیل این سه واژه است.
جهان کار جهان هیچ در هیچ است.
شراب تلخ میخواهم که مرد افکن بود زورش،
رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار.
کار ملک است این که تدبیر وتامل بایدش.
این ابیات هریک حقیقتی را منعکس میکند ودرمجموع هم دقیق وهم درست است اما صرفا متناقض نما جلوه میکند. از یکسو، بیت اول گزاره ای دقیق است که واقعا جهان وهرچه در او هست جمله هیچ در هیچ است. جهانی که انسان برای خودساخته است روی کره زمین است وکره زمین به بیان درست دانشور و ستاره شناس “کارل سیگین (۱۹۹۶-۱۹۳۴) یک” نقطه رنگ باخته آبی” بیش نیست. چرا که تصویر زمین در۱۹۹۰م بوضوح نشان میدهد که زمین بواقع یک نقطه ی بسیار کوچک رنگ باخته ی آبی بیش نیست.
در چرخه ی” ولادت، ماندگانی، مرگ ” آدمیان میآیند ومیروند ونسلها منقرض شده وباز هم میشوند. اگرچه در میان آنان بوده اند افراد وجماعتی که از این چرخه خود را آزاد کرده اند. به بیان دیگر جرات کرده غنچه فروبسته در چرخه ولادت، ماندگانی، مرگ را گشوده ودر آن تا حدودی دخل وتصرف کرده اند. آنان انتخاب “زایش، زندگانی، جاودانگی” را به حرکت درآورده اند. اصولا مصلحت را در این تحرک دیده ودر این باره “تامل” کرده اند. اگر آدمی خود آگاه تصمیم بگیرد در واقع خرد ورزی را برگزیده است ودر آن صورت مصداق افسری واشرفی مخلوقات است.
حال اگر به حافظ برگردیم، ادمی زادگان قادر ومختارند در” دنیا” زندگی کنند یا “عالمی” برای خود بسازند. هردو شیوه زندگی در چارچوب بی اختیاری یا به فرمان اختیار از نظر فیزیکی وواقعی “در جهان” اتفاق میافتند. یعنی در عرصه ای که بیرون از اراده واختیار ادمی بطور ابدی یادر متابولیسم طبیعی بهار، تابستان، پاییز،و زمستان وجود داشته ودر آینده نیز وجود خواهد داشت.
به این خاطر حافظ بی دلیل نمیگوید :”
در خلاف آمد عادت بطلب کام که من /کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم. (غزل، ۵/۴۲۲).
عالمی که ارزش انسان را دارد وقتی وحقیقتا در” جهانی” اتفاق میافتد که آدمیان شالوده سازی کرده ودر آینده نیز خواهند کرد.
عالمی کیفی ودنیایی که آدمیان با تدبیر وتامل وخرد ورزی میسازند چه ویژگیهایی دارد.؟
از منظر حافظ این مهم به کمک “مهرورزی ومحبت” انجام میگیرد.
بعنوان نمونه :”
هرآنکسی که در این حلقه نیست زنده به عشق /بر او نمرده به فتوای من نماز کنید. (غزل، ۷/۲۴۴)
یا :عالم از ناله ی عشاق مبادا خالی/ که خوش آهنگ فرح بخش هوایی دارد. (غزل، ۲/۲۱۳)
یا این بیت:
فکر خود رای خود در عالم رندی نیست/کفر است در این مذهب خودبینی وخود رایی. (غزل،۱۰/۴۹۳)
*-جمع بندی:
حضرت حافظ از پیچیدگی گرفتار بودن ادمی در ورطه ی جهانی که ازدنیا وعالم ساخته شده است وآدمی هرگز نخواهد توانست از چنگال هیچ یک بطور صدرصد خلاص شود آگاه است. از این رو توصیه اش این است که
اولا آگاه باشیم :”
آدمی در عالم خاکی نمیآید بدست /عالمی دیگر بباید ساخت وزنو آدمی. (غزل،۷/۴۷۰)
اما در عین حال از ادمی دعوت میکند که آرام ننشیند بلکه در حد توان بکوشد. (غزل، ۴/۲۸۴)
به گمان حافظ کوشش ما با” کاملا انسان” بودن میتواند عالمی بیافریند که چرخه” زایش، زندگانی، جاودانگی” در آن حاکم شود. به نظر دو دستور العمل برای این کار دارد:
برای کسانیکه مسءولیت ووظیفه آفرینندگی را دارند، رندی، در معنای بجا، به موقع وبه اندازه پندار، گفتار، کردار کردن را توصیه میکند وروش آنرا تدبیر وتامل فردی اعلام میکند. چرا که ایجاد ملک وآفرینش آن با تدبیر وتامل ممکن است.* دوم اینکه برای بقیه ما که راه دشوار “تفکر” را نمیخواهیم بپیماییم، مروت ومدارا توصیه میکند.
اندیشه سیاسی حافظ در تصویر متناقض نمایی از آدمیزادگان مستتر است، که نیمی گرفتار چرخه “حیوانی که ننوشد می وانسان نشود” ونیمی دیگر که عاشق ورند ونظر باز است.
*-پی نوشت:
۱-سیاست نامه، در اندیشه آزادی، سال ۸،ش ۲۸، پاییز ۱۴۰۲،صص ۳۰۳-۲۹۷
۲- رجایی، فرهنگ، ۱۳۹۶، بازیگری در هویت ایرانی، سرنمونی حافظ، تهران، نشر نی.
۳-ر.ک، تاریخ ایران کمبریج، چ دوم ۱۳۸۲، دوره تیموریان، ت دکتر یعقوب آژند، بخش حافظ.
۴-arendt, hanna, 1985, the human condition. Chicagot, the univesity.
۵-ر.ک.آشوری، داریوش، ۱۳۷۹،عرفان و رندی درشعر حافظ، تهران، مرکز.