در حضور سخن سرای والا وفاخر شمس الدین محمد حافظ، غزل ش ۳
-غزل:
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را/به خال هندویش بخشم سمرقند وبخارا را
بده ساقی می باقی که درجنت نخواهی یافت / کنار آب رکناباد وگلشت مصلا را
فغان کاین لولیان شیرین کار شهر آشوب/چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را
زعشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است/ بآب ورنگ وخال وخط چه حاجت روی زیبا را
من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم /که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را
اگر دشنام فرمایی وگرنفرین دعا گویم/ جواب تلخ میزیبد لب لعل شکرخا را
نصیحت گوش جانا که جان دوست تر دارند /جوانان سعادتمند پند پیر دانا را
حدیث از مطرب ومی گو وراز دهر کمتر جو /که کس نگشود ونگشاید به حکمت این معما را
غزل گفتی ودر سفتی بیا وخوش بخوان حافظ
که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را
*-شرح غزل:
۱-ترک شیرازی: دکتر معین مینویسد :”غلامان وکنیزکان ترک نژاد زیبا بودند،بدین مناسبت ترک به معنی معشوق زیبا روی به کار رفته است. (حاشیه برهان) در عین حال ترک شیرازی میتواند ناظر به نژاد هم باشد، یعنی ترک زیبا روی مقیم شیراز.
سودی گوید :” بنا به قول بعضی از شیرازیها، از سپاهیان هلاگو درقرن ایلخان مغول درقرن ۷ق عده زیادی در شیراز توطن جسته اند. (شرح سودی، ج ۱،ص ۲۴)
سعدی علیه الرحمه هم میفرماید:
زدست ترک خطایی کسی جفا چندان /نمیبرد که من از دست ترک شیرازی (کلیات، ص ۶۲۷)
حافظ مفتون زیبارویان ترک اعم از شیرازی یا غیر شیرازی است که هنرشان دلبری وبی باکی است.
خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم /کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی.
به شعر حافظ شیراز میرقصند ومینازند/سیه چشمان کشمیری وترکان سمرقندی
۲-خال هندو :
در فرهنگهای معروف نیامده است. هندو به معنی پیرو آیین قدیم هندو نیست، بلکه به معنای هندی است ومراد از هندی، سیاه است. در لغت نامه در برابر معنای دوم هندو آمده است :”سیاه از هرچیز” وسپس این بیت نظامی نقل شده است : درشب خط ساخته سحر حلال، بابلی غمزه وهندوی خال.
بعبارت دیگر میتوان گفت، شاید مراد حافظه مبالغه در احترام بوده است. هندو به معنای غلام وبنده در شعر حافظه سابقه دارد.
غلام همت آنم که باشد
چو حافظ بنده وهندوی فرخ.
حاصل آنکه خال هندو همان هندوی خال است.
سعدی میگوید:
غریبی سخت محبوب اوفتاده است/به ترکستان رویش خال هندو (کلیات، ص ۵۸۹)
۳-سمرقند وبخارا.
دولتشاه سمرقندی در تذکره الشعرا، مکتوب به سال ۸۹۲ ق، قدیمترین تذکره ای که شرح حال حافظ دارد، در باره این بیت بحثی دارد. حکایت کنند : در وقتی که سلطان صاحبقران اعظم امیر تیمور گورکان، انارالله برهانه، فارس را مسخر ساخت، در سنه خمسین وتسعین وسبعماءه ۷۹۵ق ،وشاه منصور را به قتل رسانید، خواجه حافظ در حیات بود. کس فرستاد واورا طلب کرد، چون حاضر شد گفت، من به ضرب شمشیر آبدار اکثر ربع مسکون رامسخر ساختم وهزاران جای ولایت را ویران کردم تا سمرقند وبخارا را که وطن مالوف وتختگاه من است، آبادان سازم، تو مردک به یک خال هندوی ترک شیرازی، سمرقند وبخارای ما را میفروشی. خواجه زمین خدمت را بوسه داد وگفت ای سلطان عالم از آن نوع بخشندگی است که بدین روز افتاده ام. (تذکره الشعراء، دولتشاه سمرقندی، تصحیح ادوارد براون، لیدن، بریل، ۱۹۰۱،ص ۳۰۷)
لازم به ذکر است که تیمور دوبار به شیراز لشکر کشیده است. یکبار در سال های ۷۸۹ق در زمان حافظ وبار دوم ۷۹۵ ق که چند سالی از وفات حافظ گذشته بود.
دولتشاه وفات حافظ را به سال ۷۹۴ق یاد میکند. ص ۳۰۸.سال وفات حافظ طبق اکثر اقوال ۷۹۲ق است.
سمرقند وبخارا بزرگترین شهرهای سغد باستانی است که اولی مرکز سیاسی ودومی مرکز دینی آن اقلیم بشمار میرود. بخارا تا اوایل قرون وسطی مقام ومنزلت خودرا حفظ کرد. سمرقند در فتنه مغول وتاتار در سال ۶۱۶ق با خاک یکسان شد. در اوایل قرن ۸ق که “ابن بطوطه مراکشی” از آن شهر دیدن کرد، در حومه شهر که آنرا فتح آباد میگفتند منزل داشت.
در پایان قرن ۸ق امیر تیمور سمرقند را دارالملک خویش ساخت وبخارا نیز همعنان سمرقند بود. (جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، لسترنج، ت، محمود عرفان، تهران، بنگاه ترجمه ونشر کتاب، ۱۳۳۷ش،صص ۴۹۲-۴۸۹)
۴-ساقی. می باقی.
یعنی باقی مانده می.
کمال الدین اسماعیل گوید:
هنگام صبوح است که حریفان خیزید/وآن باقی دوشین به قدح در ریزید.
۵- جنت.
لغتا یعنی باغ وبستان، ولی در اصطلاح قرآن مجید به معنی بهشت موعود است که اعتقاد به آن رکن معاد ومعاد خود از ضروریات اسلام است. در قرآن مجید بهشت به اسامی گوناگون آمده است. از جمله “جنات النعیم، جنات الماوی، جنه الخلد، دارالسلام، دارالقرار، دار المتقین. عدن، فردوس وبهشت که جزای متقین است. (برای تفصیل بیشتر، فرهنگ موضوعی، قرآن مجید، تدوین کامران فانی، وبهاءالدین خرمشاهی تهران ۱۳۶۴)مراجعه شود.
۶-آب رکنآباد.
علامه محمد قزوینی مینویسد : آب رکنآباد نهر معروفی است از انهار شیراز که بقول فارسنامه ناصری، حسن رکن الدوله دیلمی در ۳۳۸ق احداث نمود ومنبع این آب در یک فرسخی شمال شرقی شیراز است واز تنگه الله اکبر عبور و صحرای مصلا وباغ نو وتکیه هفت تنان وچهل تنان وتکیه خواجه حافط را مشروب مینماید. (شیراز نامه، ص ۶ و صص ۲۴-۲۳،سفرنامه ابن بطوطه، چ مصر ۱۳۴۳ق، ج ۱،ص ۱۲۷،ت فارسی، ج ۱،ص ۲۱۶) اشاره شده است.
(سفرنامه ابن بطوطه، ت دکتر محمد علی موحد، ج ۱،ص ۲۱۶)
گلشت مصلا.
این گلگشت مصلا از نزهتگاههای شیراز بوده است. مدفن حافظ در همین گلگشت است. یکی از ماده تاریخهای وفاتش “خاک مصلی” ۷۹۱ است.
۷-لولی.
در برهان قاطع آمده است: بروزن لوری که سرود گوی کوچه وگدای درخانه ها باشد. به معنی نازک ولطیف هم آمده است.
دکتر معین می نویسد :” راجع به این گروه که اصلشان از هند است رجوع کنید به مقاله عبدالحسین زرین کوب.
درلغت نامه دهخدا، کولی، غربال بند، غربتی، قرشمال، وچندین معادل دیگر برای این کلمه یاد شده است.
دلم رمیده لولی وشی است شورانگیز.
۸-شیرینکار :یعنی کسی که حرکات وسکنات ورفتار واطوارش شیرین ودلپسند است.
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرینکار.
-شهرآشوب. آشو بنده شهر، کسی که درحسن وجمال فتنه شهری باشد.
رسم عاشق کشی شیوه شهرآشوبی، جامه ای بود که بر قامت او دوخته بود.
۹-خوان یغما.
کنایه از خوانی باشد که کریمان بگسترانند وصلای عام دهند. معنی آن خوان تاراج است. چه یغما به معنای تاراج است.
بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد/ هلال عید به دور قدح اشارت کرد.
۱۰-عشق-یوسف. زلیخا.
علامه قزوینی کلمه زلیخا را تصحیف شده میدانند وقول”بلوشه” را هرچند که سندی اراءه نداده است، محتمل الصدق میشمارند. صورت اصلی کلمه زلیخا راحل است که بعد رحیلا شده است. وبعد تصحیف شده به زلیخا. (یادداشتهای قزوینی،ج ۵،صص ۵۱-۵۰)
شادروان دکتر قاسم غنی مینویسد:” زلیخا مقصود راعیل است. طبری نوشته: راعیل امراه بوطیفار ” اما معلوم نیست که کلمه زلیخا چه وقت وازکجا پیدا شده است. در کتب عربی وفارسی تا قبل از ۴۰۰ ق کلمه زلیخا دیده نمیشود.
۱۱-دشنام فرمودن.
یعنی دشنام دادن. مضمون بیت حاکی از دشنام دوستی سنتی شعرای قدیم ایران است.
۱۲-نصیحت.مطرب ومی.
نصیحت شرح غزل ۸۳.
مطرب ومی شرح غزل ۸۱.
۱۳-در سفتن. :
به معنای سوراخ کردن مراورید برای به رشته کشیدن آن، ومجازا کنایه از سخن نیک سرودن است.
بیا وخوش بخوان.
خوشخوانی حافظ، این تعبیر اشاره به خوشخوانی وخوش آوازی حافظ دارد.
دلم از پرده بشد حافظ خوشگوی کجاست.
دکتر باستانی پاریزی در مقاله مفصلی که درباره وجه تسمیه” حافظ” نوشته برآن است که این لقب به مناسبت خوانندگی ونوازندگی ومهارت در موسیقی وترکیب وتلفیق شعر وموسیقی به او داده شده است. “حافظ چندین هنر، مقالاتی در باره زندگی وشعر حافظ صص ۱۲۸-۱۰۱)
-عقد ثریا.
اضافه تشبیهی است. چون شکل ثریا یا پروین با هفت روشن خود به عقد یعنی گردن بند مانند شده است. نظم ثریا نیز تشبیه دیگری در این باره است. (فرهنگ اصطلاحات نجومی، ص ۵۲۴)
افشاندن عقد ثریا :یعنی گوهر افشانی ونثار در وگوهر که رسمی کهن بوده ودر دربارها برای انعام یا صله دادن به هنرمندان ودیگران.
گر به نزهتگه ارواح برد بوی تو باد/عقل وجان گوهر هستی به نثار افشانند.
تا مجال وفرصتی دیگر در حضور حضرت حافظ.